♥ ♥ I LOVE YOU ♥ ♥ 2

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 24
بازدید کل : 14944
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1




 

دوست گلم لطف کن پس از اینکه مطلبی خوندی ویا عکسی دیدی

  خودتو برام بزار .

 

((((( دوستان لطفا پس از بازدید از وبلاگ I LOVE YOU شعبه (2)

از وبلاگ  http://ehsan75.loxblog.com  شعبه اصلی هم دیدن فرمایید )))))

 

 

(((((((( متشکرم ))))))))

نويسنده: ehsan تاريخ: چهار شنبه 9 فروردين 1398برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

خوشی هایم را که می شمارم، انگشت شمارند

و غم هایم به اندازه ی تمام ستارگان آسمان.


چه تقسیم ناعادلانه ای!

 

 

نويسنده: ehsan تاريخ: سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

داستان عاشق واقعی

 تو چشای سیاهش زل زد همون چشمایی که وقتی ۱۶سال بیشتر نداشت

باعث شد تا پسرک عاشق شود و با تهدید و داد و هوارو عربده بالاخره کاری کرد که باهم دوست شدن

دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حرفای پسرک پرید و گفت:

من دیرم شده زودی باید برم خونه...

همیشه همین جور بوده هر وقت دخترک پسرک را میدید زود باید بر میگشت...

پسرک معطل نکرد و کادویی که برای دخترک خریده بود رو با کلی اشتیاق به دخترک داد

دخترک بی تفاوت بسته را گرفت و تشکری خشک و خالی کرد...

حتی کنجکاویی نکرد داخل بسته رو ببیند پسرک خواست سر سخن روباز کند که دخترک گفت :

وای دیرم شد..من دیگه برم خداحافظ...

خداحافظی کردند و پسرک در سوک لحظه جدایی ماتم گرفت و رفتن معشوق را نظاره کرد ....

دخترک هراسان و دل نگران بود...

در راه نیم نگاهی به بسته انداخت ...یه خرس عروسکی خوشگل بود..

هوا دیگه داشت کم کم سرد میشد

وسرعت ماشین هاییکه رد میشدند ترس دخترک رو از دیر رسیدن بیشتر میکرد
پسره مثل همیشه ۵ دقیقه تاخیر داشت

اما بازم مثل همیشه ریلکس بود...دخترک سلام کرد و پسر پاسخ گفت


دخترک بی درنگ بسته را به پسر داد و نگاه پر شوقش را به نگاه پسر دوخت.

پسر نیم نگاهی به بسته انداخت و گفت: مرسی...

بسته را باز کرد و ناگاه چشمش به نامه ای افتاد که عاشق خوش خیال دخترک برای او نوشته بود...

لبخندی زد و به روی خود نیاورد...

چند دقیقه ای را با هم سپری کردن

و باز مثل همیشه خداحافظی و نگاه ملتمس عاشقی که از لحظه ی وداع بیزار است..

این بار دخترک عاشق بود و پسره معشوق او..

معشوقی که شاید جسم اون سر قرار با 5 دقیقه تاخیر حاضر شده بود ،

اما دلش از لحظه اول جای دیگه ای بود ........

کمی آن طرف تر صدای جیغ لاستیکی دخترک و پسر را متوجه نقطه ای در آن طرف کرد..

پسرکی در زیر چرخ های ماشین جان می داد


و آخرین نگاهش دوخته شده به معشوقه ای بود که به او خیانت کرده بود

 

بــــــــــاز هـــــــــــم خــــــــــانـــــــــــتـــــــــــــي ديـــــــــگــــــــــر

 

نويسنده: ehsan تاريخ: جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ادامه داستان عشق خودم

 

 

(((( لطفا براي خوندن ادامه داستان به ادامه مطلب بويد))))


ادامه مطلب
نويسنده: ehsan تاريخ: دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

(((( تنهایی ))))

 

(((( برای دیدن ادامه عکسها به ادامه مطلب بروید. ))))

 


ادامه مطلب
نويسنده: ehsan تاريخ: سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

با چــــــه تیــــــری اونی که دوسش دارم شکــار کنـــــم؟

   نمیدونم ازکجا شروع کنم قصه ی تلـــخ زندگیــمو

         نمیدونم چرا قسمت میکنم روزای خوب زندگیمو

                    چــــــــرا تو اول قصه همه دوســـم میدارن

                             وسط قصه میشه سر به سر من میزارن

                                 تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میزارن

                                        میتونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم

                                           میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم

                                       تا با یک نیش زبون بترکه وخراب بشه

                             تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه

                   میتونم بازی کنم باعشق و احساس کسی

               میتونم درست کنم ترس دل و دلواپسی

                میتونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم

                   میتونم پشت دلا قایم بشم کمین کنم

                       ولی با این همه حرفا باز منم مثل اونام

                             یه دروغگو میشم و همیشه ورد زبونام

                                  یه نفر پیدا بشه به من بگه چکار کنم

                                      باچه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم

                                           من باید از چی بفهمم چه کسی دوسم داره

                                                   توی دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره

 

نويسنده: ehsan تاريخ: سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درد من عاشقیست

درد من عاشقیست ، احساسم در این روزها دلتنگیست.
دردی در سینه ام دارم که تنها قلبم میداند.
احساسی در قلبم دارم که تنها خدا میداند.
این روزها دلم بدجور هوایت را کرده است ، دلم برایت تنگ شده است.
خیلی برایم عزیزی عزیزم ، تا تو را دارم هیچ غمی جز غم دوری ات در دل ندارم.
کاش در کنارم بودی ، کاش بودی تا دیگر هیچ غمی در دل نداشتم.
نیاز من در کنار تو بودن است ، آرزوی من همیشه با تو بودن است .
خسته نمی شوم از دلتنگی اما شاید لحظه ای تنها دلشکسته شوم.
می سازم با این لحظه های دور از تو بودن و میگذرانم این لحظه های نفسگیر را.
از من خواسته بودی هیچگاه اشک نریزم ، راستش را بخواهی اینک چشمانم پر از اشک است !چشمم مثل قلبم صبور نیست! زود می شکند و زود دلش هوای دیدن تو را میکند.
درد من ، درد تو است ، درد ما درد عشق است .
با درد عشق سوختم ، با لحظه های دلتنگی ساختم ، عاشق ماندم و عاشقانه با یادت زندگی میکنم.
در لحظه های دلتنگی در گوشه ای مینشینم و به تو می اندیشم .
دلم بدجور بهانه میگیرد ، تو مال منی اما در کنارم نیستی .
درد من عاشقیست ، دردی که دوای آن فقط تویی .
بیا و با حضورت در کنارم مرا درمان کن.
در این لحظه هایی که در کنارم نیستی دلم تنها تو را میخواهد.
تنها تو میتوانی درد دلم را درمان کنی.
 

نويسنده: ehsan تاريخ: پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

وفادار بمان

نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، نمیخواهم یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش
نمیخواهم بگویی که دوستم داری بعد بروی ، نمیخواهم این حرفهای پوچ را برایم بزنی…
بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ، نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی
گفتم که قلبم مال تو است ، نگفتم که هر کاری دوست داری با آن کن!
گفتم تو مال منی ، نه اینکه همزمان با هر غریبه ای که دوست داری باش…
گفتم با وفا باش ، نه اینکه در این دو روز دنیا ، تنها یک روزش را در کنارم باش!
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، بیا و از آب چشمه دلتنگی هایم بنوش
تا بفهمی چه حالی ام ، تا بفهمی خیره به چه راهی ام …
دائم نگاهم به آمدن تو است ، اینکه مال من باشی و خیالم راحت ، اینکه همیشه خورشید عشق در قلبمان بتابد
نمیخواهم در حسرت داشتنت بمانم ، نمیخواهم آرزوی دست نیافتنی زندگی ام شوی ، غرورت را زیر پا بگذار تا من برایت دنیا را زیر پا بگذارم ، با من باش تا من تا ابد مال تو باشم ، وفادار باش تا آنقدر بمانم تا بفهمی عشق چیست!
نمیخواهم کسی باشم که لحظه ای به زندگی ات می آید و بعد فراموش میشود، نمیخواهم کسی باشم که گهگاهی یادش میکنی ، گهگاهی به عکسهایش نگاه میکنی ، گهگاهی به حرفهایش فکر میکنی تا روزی که حتی اسم او را نیز دیگر به یاد نمی آوری
نمیخواهم امروز عشق تو باشم و فردا هیچ جایی در قلبت نداشته باشم….
 

نويسنده: ehsan تاريخ: پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تو را گم کرده ام

تو را گم کرده ام
انگار نیستی،نه صدایی از تو است و نه نگاهی
پس بگو چرا نمیکنی از من یادی
من برایت شده ام لحظه ای،گهگاهی
فکر نمیکنم از دوری ام آرامی
در حسرت منی و پریشانی
تو را گم کرده ام و در جستجوی توام ،تا تو را دوباره به قلبم برسانم ،
قلبم نفس میخواهد،باید قلبم را تا لحظه ی پیدا کردنت بی نفس بکشانم.
آنقدر دلم برایت پرپر زد که بی بال شد،
آنقدر گشتم و گشتم اینجا و آنجا که اینک خودم را نیز گم کرده ام.
بشنو صدایم را ،این آخرین نوای کسی است که بی تو بی صداست
ببین حالم را،این آخرین نفسهای کسی است که بی تو بی هواست
تو را گم کرده ام و تنهایی را پیدا،ای غم تو دیگر به سراغم نیا
نیستی و خیالت با من است،از خیال تو یادت در قلب من است،
از یادت ،دلتنگی به جا مانده و انتظار،بیش از این مرا بیقرار نگذار.
تو را گم کرده ام و آغوش سردم در حسرت گرمای وجودت مانده،
قلب عاشقم این قصه نیمه تمام را تا آخرش خوانده،
این خاطره هاست که در خاطر پریشانم به جا مانده.
میخواهمت ای جواهر گمشده ام،
اگر بودی و میدیدی حالم را ،میفهمی که چرا دیوانه شده ام.
فاصله ی من و تو ، دورتر از آسمان و دریا است ،
من میبارم و تو فکرت پیش ساحل است هنوز هم باور نداری که قلبم عاشق است.
تو را گم کرده ام و پیدایت میکنم،اگر تو را دیدم به اندازه تمام عمرم نگاهت میکنم
 

نويسنده: ehsan تاريخ: پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشق گمشده

اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, لباسهام رو عوض کردم و بعد بهش گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی.اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم.... 


ادامه مطلب
نويسنده: ehsan تاريخ: پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مسافر خسته ی من...

آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار بر روی دل من. میبینی که من نیز مثل تو خسته ام ، میبینی که من نیز مثل تو با غمها نشسته ام. آهای مسافر خسته من ، عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببین مرا که محو نگاه زیبایت شده ام. من اینجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ایم ، تا اینجا هم اگر نفسی است برای هم زنده ایم. من برای تو میشکنم و تو برای من ، راه راست بی فایده است ، تقلب میکنیم تا زندگی مات شود در این دایره غم… آهای مسافر خسته من ، شب آمده و باز هم یاد تو در دلم ، ستاره ها خاموش ، من مانده ام و وجودم که در حسرت است ، در حسرت یک آغوش …. آغوشی که لذتش تنها با تو است ، دنیا خواب است ، کاش بودی که بیداری ام تا سحر عادت است. آهای مسافر خسته من ،کجا میروی ، جایی نداری برای رفتن ، همه جا ماندنیست ، جز اینجا که نمیتوانیم بمانیم برای هم…. شعر غم میخوانم و اشک در چشمانت ، غم برای یک لحظه رود درمان میشود آن درد حال پریشانت. من برای تو فدا میشوم و تو برای من ، همه وجودم فدایت ، تو آرام بمان تا خیالش راحت شود دل من.. آهای سرنوشت ، با ما هم؟ ما که در زندگی به ناحق باختیم و چیزی نگفتیم، در آتش عشق سوختیم و باز هم سکوت کردیم ، با غمها همنشین بودیم و با حسرت نشستیم ، هر چه رفتیم، آخر راه بن بست بود و باز هم نشکستیم! رفتیم و رفتیم تا آخر راه ، آخرش پیدا نشد و ما نشستیم چشم به راه… آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار در دستان من … میبینی که تا اینجا هم با تو ماندم، گفته بودم تا آخرش ، آخر قصه را هم برایت خواندم…. 

نويسنده: ehsan تاريخ: پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

( ای .... )

تو را دوست میدارم نمیدانم چذا

شاید این طبیعت ساده وبی آلایش منه

حد و مرزی برای دوست داشتن نمی شناسم.

ولیصخت در این مکتوب فرو نشسته ام

چه کسی مرا دوست میدارد؟

ای فرشتهی نازل شده بر چشمانم

ای شقایق زندگی ام 

ای تنها ستاره ی آسمان قلبم

ای زیباترین زیباییهای محبت

ای بهانه ی خواب شبهایم

ای تنها نیاز زنده بودنم

ای نیمه ی پنهانم 

                    دوستت دارم 

                                      و

                                           میپرستمت.

نويسنده: ehsan تاريخ: پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره عشق خودم

ممنون که برای خوندن ادامه این مطلب به وبلاگ شماره 2 من اومدین 

 

 دوستای گلم اگه از وبلاگ های من خوشتون اومده به دوستان خود این وبلاگ ها رو

به دوستان خود معرفی کنید تا آن ها هم از خوندن اینمطالب لذن کافی را ببرند.

 

 خب دیگه مزاحمتون نمیشم برین و بقیه ی مطلب رو در اداممطلب بخونین.

 

 

 

 

((( نظر یادتون نره )))


ادامه مطلب
نويسنده: ehsan تاريخ: چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

سلام دوستان عزيز ممنون كه به من سر زديد نظر يادتون نره باز هم به وبلاگ من بياين

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to ehsan1375.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com